روایتی از دردسرهای بی‌سرانجامِ بازنشستگان با «بیمه تکمیلی»

روایتی از دردسرهای بی‌سرانجامِ بازنشستگان با «بیمه تکمیلی»

تمام دوندگی‌های یک بازنشسته از صبح تا عصر نتیجه‌ای نداشته است؛ احمد قاسمی بعد از یک روزِ طولانی بالاخره نفهمید چرا بیمه تکمیلی هفتاد درصدِ فاکتور درمان را نپرداخته است!

کارواشتغال به گزارش خبرنگار ایلنا، بازنشسته اسمش روی خودش است باید بعدِ عمری کار کردن، آسوده بنشیند و استراحت کند نه اینکه یک صبح تا عصر از این دفتر به آن دفتر راهپیمایی و دوندگی کند تا ببیند چرا بیمه تکمیلی، بد عمل می‌کند یا چرا برای گرفتن پول عکس دندان، اینهمه دردسر در کار است!

اعتراضی که پاسخی نداشت…..

از پله‌ها که بالا می‌آید، نفس نفس می‌زند؛ معلوم است که از شرایط ناراضی‌ست، هزینه‌ی جراحی و کشیدن دو دندان همسرش که بیمه تکمیلی پرداخت آن را اصلاً نپذیرفته، یک‌سومِ مستمری ماهانه‌اش شده، دقیقاً برابر با پولی که باید یک خانواده ده روز از ماه را با آن زندگی کند؛ احمد قاسمی مستمری‌بگیر سازمان تامین اجتماعی می‌خواهد از روزهای سختی که پشت سر گذاشته روایت کند و از دوندگی‌های بی‌پایان و بی‌نتیجه برای گرفتن ۷۰ درصد هزینه‌ی درمان براساس قرارداد بیمه تکمیلی:

«در تاریخ نوزدهم شهریور امسال به علت عفونت دندان همسرم به دندانپزشکی مراجعه کردیم. دکتر دستور عکس‌برداری دارد، به رادیولوژی رفتیم و بعد از گرفتن عکس گفتند با آتیه‌سازان حافظ – شرکتِ بیمه‌گذار تکمیلی بازنشستگان- قرارداد ندارند. در نتیجه ۳۰ درصد سهم بیمه اصلی را کم کردند و برای ۷۰ درصد باقیمانده به ما فاکتور دادند.

برای دریافت ۷۰ درصد سهم آتیه‌سازان به شعبه آتیه‌سازان در صادقیه‌ی تهران مراجعه کردیم، آن‌ها مبلغی را از آن ۷۰ درصد فاکتور کم کردند و قرار شد مابقی را به حساب ما واریز کنند در حالیکه علی‌القاعده باید پرداخت تمام ۷۰ درصد فاکتور را تقبل می‌کردند؛ آنجا به این مساله اعتراض کردم اما به اعتراض اینجانب پاسخ قانع‌کننده‌ای ندادند…..»

پیگیری‌ای که نتیجه‌ای نداشت….

احمد قاسمی تصمیم می‌گیرد پیگیر ماجرا شود؛ چرا وقتی بازنشسته فاکتور می‌گیرد و به هزار زحمت در این شلوغی و ترافیک شهر خود را به دفتر نمایندگی بیمه تکمیلی می‌رساند، باز آن ۷۰ درصدی که باید بدهند را نمی‌دهند؟ چرا مبلغی را کسر می‌کنند و مستمری‌بگیر که راه به جایی ندارد باید منتظر بماند تا یک مبلغِ ناعادلانه به حسابش واریز شود. اما باقی دوندگی‌ها از زبان خودِ قاسمی:

«مستقیم از آنجا به کانون بازنشستگان مراجعه کردم؛ من را به شعبه خیابان ویلا پاس دادند. به آنجا مراجعه کردم و شماره گرفتم، نوبتم که شد من را طبقه دوم فرستادند. آنجا شماره‌ای روی فاکتور اینجانب نوشتند و دوباره من را به همان شعبه صادقیه‌ی آتیه‌سازان حافظ پاس دادند. اما قبل از اینکه برای بارِ دوم به دفتر صادقیه بروم، با یکی از دوستان مشورت کردم. ایشان مصاحبه رئیس کانون عالی بازنشستگان را به من نشان داد که گفته بودند بعد از پرداخت ۳۰ درصدد بیمه اولیه، ۷۰ درصدِ باقی را باید آتیه‌سازان حافظ بپردازد؛ پس تصمیم گرفتم به دفتر کانون عالی بروم….»

احمد قاسمی علیرغم مراجعه به کانون عالی بازنشستگان، جواب دندانگیر و قانع کننده‌ای نگرفته است، همچنان یک سوال پابرجاست، چرا ۷۰ درصد فاکتور را بیمه تکمیلی نمی‌پردازد:

«جلوی درب ورودی کانون عالی، کیوسکی بود که آقای محترمی آنجا نشسته بود؛ شرح واقعه را مو به مو برای ایشان گفتم و فرمودند لحظه‌ای صبر کنم؛ بعد از اینکه شرح واقعه منتقل شد، اجازه ورود به طبقه بالا را دادند؛ وقتی وارد اتاق شدم، از فرط خستگی نفس نفس می‌زدم و از پا افتاده بودم؛ بعد از سلام علیک نگاهی به حال من کردند و گفتند بنشین نفسی تازه کن. من نشستم و لیوانی آب به بنده دادند؛ دوباره شرح واقعه را مو به مو برای خانم منشی گفتم. منشی گویا حرف‌های من را دوباره برای آقایی ترجمه می‌کرد البته به همین زبان شیرین فارسی.

در نهایت بدون اینکه فاکتور را با دقت نگاه کنند، گفتند چون شما ۳۰ درصدِ بیمه پایه را پرداخت نکرده‌اید، آتیه‌سازان از مبلغ فاکتورِ شما کم کرده و بقیه را به شما داده؛ در واقع به نوع بیمه و مازادِ درمان در فاکتور توجه نکردند و گفتند شما ۳۰ درصد بیمه اصلی را پرداخت نکرده‌اید و هیچ کاری نمی‌شود کرد؛ من هرچه تلاش کردم که فاکتور را به آن‌ها نشان بدهم و ثابت کنم که من ۳۰ درصد را داده‌ام و اتفاقاً اگر دقیق فاکتور را نگاه کنید توی آن نوشته، فایده‌ای نداشت؛ دیدم کاری از دستم برنمی‌آید گفتم کاش بازنشستگان را در دریا می‌ریختند و بیرون آمدم».

به اینجا که می‌رسد، سرش را بلند می‌کند، فاکتور را از جیبش بیرون می‌آورد و می‌گوید «آنها که متاسفانه خوب ندیدند، لااقل شما ببینید». در فاکتور نوشته شده که احمد قاسمی ۳۰ درصد بیمه پایه را پرداخته اما از ۷۰ درصدی که باید بیمه تکمیلی می‌پرداخت، مبلغی را کسر کرده‌اند….

یک صبح تا عصر دوندگی…..

قاسمی حرف‌هایش را ادامه می‌دهد: «من ساکن شهران هستم؛ و این وقایعی که برایتان تعریف کردم یک روز از ساعت ۷:۳۰ صبح تا یکِ ظهر اتفاق افتاد؛ بعد از کانون عالی، خسته و کوفته به طرف خانه راه افتادم؛ ساعت ۳ بعدازظهر تشنه و گرسنه بدون نتیجه به منزل رسیدم. تمام آن روز را دوندگی کردم، پشت درهای بسته ایستادم و اجازه گرفتم، از این دفتر به آن دفتر رفتم اما آخرِ روز بازهم به هیچ پاسخ قانع‌کننده‌ای نرسیدم….».

این بازنشسته روایتش همینجا به پایان می‌رسد اما غصه‌ها و دردسرهایش نه. وقتی راه می‌افتد برود لحظه‌ای درنگ می‌کند، در میانه‌های یک صبح تقریباً سرد پاییزی، برای ثانیه‌ای صدایش گرم می‌شود: «این واقعه را که برای شما تعریف کردم اگر صلاح دانستید چاپ کنید تا بقیه بازنشستگان هم در جریان قرار بگیرند….»


این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید